سوتی :D

ساخت وبلاگ
Image result for ‫عکس دخترونه‬‎

 

+ دو شب پیش گلنوش اومده بود خونمون با مامانش که پارچه مانتو منو برش بزنن .... تولدش 25 شهریوره

 

و از اونجایی که ما اون زمان مسافرتیم از الان کادوشو بش دادیم :) مامانم ازین عروسک گوگولی فندوقیا

 

براش گرفته بود که همون اول من فاتحشو خوندم لباساشو که در اوردم بعد دیدم موهاش شلختس

 

بش گفتم بیا باز کنیم دوباره با کش ببندیمش ژل و قیچی هم اوردم براش که موهاشو درست کنه

 

ولی نمیدونم چرا اون فقط جیغ میزد و نمیزاشت من هیچکار کنم همش تو خونه دنبال هم میکردیم

 

ساعتای 12 این حدودام بود که نشستیم برنامه کودک دیدیم یه برنامه کودک به اسم شهر اشباح بود

 

که من اون زمان بچگیم که میدیدم خیلی دوسش میداشتم ... یه یادی هم از اون زمان تازه کردیم

 

فردا ظهرشم که باز منو گلی یه سکانس دعوا و کتک کاری داشتیم با هم عصرم رفتیم کافی شاپ

 

ینی من خدای سوتی دادنمافرض کنید ... منو گلی و فائزه با هم یه دوره داریم تو کافی شاپ که هر

 

دفعه یک نفر حساب میکنه ... بعد این دفعه نوبت من بود ... من تا حالا هیچ وقت هیچ جا برای حساب

 

کردن چیزی نرفته بودمخب همیشه برا پول دادن پدر مادر گرامی بودن دیگه

 

خلاصه رفتم که حساب کنم ... کارتو به اون یارو دادم بهم گفت خودتونید بکشید ... بعد من با یه اعتماد به

 

نفسی هم میکشیدم که نگو ... بعد گفت اشتباه میکشی از اونوره ینی کلا کارتو چپه داشتم

 

میکشیدم حالا دوباره از اونورش کشیدم دستگاشون چپه شد دستگاهو با دستش گرفت دوباره

 

کشیدم قبول نکرد بعد کارتو گرف ازم خودش کشید حالا گفت رمزتو بزن ...

 

رمزو زدم گف یه رقم کمه دوباره زدم دستگاه قبول نکرد بعد دستگاهو برگردوند سمت خودش که

 

امتحان کنه منم از خدا خواسته رمزو بهش گفتم بعدم گفتم خودتونید بزنید دیگههه

 

ینی داغون تر از من وجود نداره ها

 

 

+ هفته پیش که رفتم دندون پزشکی اولش تو اتاق تنها بودم بقیه رفته بودن بیرون ...

 

بعد از چند دقیقه یه پیرمرده ای اومد تو یه نگاهی به من کرد و گفت:

 

یه نوه دارم اسمش مهساس ... الان فک کردم تو اونی میخواستم دست رو سرت بکشم

 

کاش واقعا داشتمشون ... بابا بزرگ من تو دنیا یه دونه بود خدایا هواشونو داشته باش ...

 

 

+ احتمالا دوشنبه بریم مسافرت .. اولش تهران برای خرید بعدم همدان برای تفریح ... البته همدان قطعی

 

نیس هنو ... فقط دعا کنید برای دربی یه جا مناسب باشیم نه توی راه من از الان به مامان و بابام

 

میگم هرجا میریم فقط تلویزیون داشته باشه دربی از هرچیزی مهم تره

 

قرمزتهههههههههههه

خاطرات یه دخی شاد :D...
ما را در سایت خاطرات یه دخی شاد :D دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delneveshteea بازدید : 219 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 5:24